آشنایی با طنزپرداز دندانپزشک یا همان افشین قناد قندانپزشک
آشنایی با طنزپرداز دندانپزشک یا همان افشین قناد دندانپزشک
همراه با دکتر افشین قناد، شاعر طنز دندانپزشک
مقدمه رضا رفیع :
طنز، نتیجه تضاد و تناقضها و ناشی از شکاف موجود میان حقیقت با واقعیت موجود است. تجربه و تعقل تو میگوید که باید فلان مورد این شکلی باشد، اما در عمل و به عینه، چیز دیگری را میبینی که جا میخوری. یکه میخوری و خندهات میگیرد. به نوعی، همان «چی فکر میکردیم و چی شد»!
جای دوری نمیرویم. آدم از جماعت شاعر و نویسنده و اهل ادبیات و تحصیل کرده ادبی، اگر بشنود که طرف طنز هم میگوید؛ جا نمیخورد و فوقش میگوید: «اِ… چه خوب!» و شاید هم کمی به دیده ترحم به او نگاه کند که : «بنده خدا؛ ببین از ناچاری به چه روزی افتاده. طنزپرداز شده!… خدا خودش کمکش کند!» اما شما تصور کنید که یک روز، یک دکتر دندانپزشک، ناغافل به دیدن شما بیاید (که شما را در برنامه تلویزیونی قند پهلو دیده و پسندیده!) و بگوید که من طنزپردازم! بعدش هم یک مجموعه طنز چاپ شده از خودش را به شکل یک کتاب شیک و تمیز و مجلسی، بگذارد روی میز، که بفرمایید، اسنادش هم موجود است!
طوری جا میخورید و از جا میپَرید که انگار نوک سوزن یا مته دکتر دندانپزشک به سرِ عصب حساس دندان عقل شما خورده و به سقف چسبیدید! آقای دکتر افشین قناد را که به همراه کتاب خوب و خواندنیاش «قندان پزشکی» دیدم، خیلی خوشحال شدم. با تورقی کوتاه، همه چی دستم آمد. فهمیدم که طرف، طنز را میفهمد. میداند که خیلی جدی است و در نتیجه آن را به شوخی برگزار نکرده است. از همان طرح روی جلد کتاب و کیفیت چاپ و نامگذاری با مسمای آن معلوم است. بازی قشنگ لفظی با کلمات را ببینید: طرف نام خودش «قناد» است و شغلش هم «دندانپزشکی». طنز هم که مترادف «قند» است و شیرین. پس، زیرکانه و لطیف، اینها را زده با هم قاطی و مخلوط کرده و نام دفتر شعر طنزش را گذاشته: «قندانپزشکی». حالا فلان رفیق طنزپرداز ما که سالها کار طنز کرده، بر میدارد چنان نام سبک و یا طرح لوسی برای کتاب خود انتخاب میکند که ابهت و فرهیختگی طنز را و اثر طنز خود را از همان «ب» بسمالله، زیر سؤال میبرد.
به هر حال از آشنایی با یک دکتر دندانپزشک طنزپرداز، خوشحال شدم و امیدوارم که روزی هم ملت در «قندپهلو» به تماشایش بنشینند؛ پیش از آنکه در مطب و محل کارش، به تماشای دندانهای قند خورده خرابم بنشیند! کتابش را به «دکتر مهدی حافظ» داماد خواهرم دادم؛ آنقدر خوشش آمد که گاهی از طنزهای آن، هم برای دیگر دوستان و همکاران دندانپزشک خود در محل کار، و هم برای برخی بیماران خود که مشکل دندان دارند، میخواند. شاید میخواهد کمی از درد دندان یا درد وحشتناک هزینههای درمان آن بکاهد! (ارادتمند هر دندانپزشک قندانپزشک: رضا رفیع)
درباره کتاب از زبان شاعر دندانپزشک:
دلیل اینکه این کتاب را منتشر کردم، این است که نمیخواهم علاقهمندان نوشتههایم را بیش از این در انتظار بگذارم! حالا چرا فکر میکنم کسی منتظر و علاقهمند چاپ این کتاب است، خودم هم نمیدانم. احتمالاً این تصور ناشی از توهمی است که شاید در آیندهای نزدیک، پس از مدتی خیره شدن به کوه مجلداتی که روی دستم مانده و گوشه اتاق را اشغال کرده، در پی علاج آن برآیم.
به هر حال، نکات زیر را برای کسانی که این کتاب را از خودم یا دشمنی دیگر هدیه گرفته یا در رودربایستی با من آن را خریدهاند و یا اصلاً اتفاقی به دستشان رسیده مینویسم:
۱) این کتاب را مجموعه طنز دندانپزشکی دانستهام. حالا اگر کسی پیدا شود و بپرسد: «اصلاً خودت میدانی طنز چیست که به نوشتههایت میگویی طنز؟» جواب میدهم نخیر نمیدانم. و البته بلافاصله اجر تواضعم را با این ادعا ضایع میکنم که: «شما هم خیال برتان ندارد که طنز تعریف مشخص و واضحی دارد که عالم و آدم روی آن اتفاق نظر دارند.» شکر خدا صاحبنظران و نظریهپردازان این حوزه آنقدر تعاریف مختلف ارائه کردهاند که چون منی بتواند از این آشفته بازار سود ببرد و لاطائلاتش را به نام طنز قالب کند.
نکته اول طولانی شد. قلم را برمیدارم، ول کن نیستم که. به هر صورت ویژگی بارز این نوشتهها ـ که دست کم با یکی از تعریفهای طنز جور درمیآید ـ این است که در آنها یک موضوع مهم و جدی که میتواند انتقاد به وضع موجود یا واقعیتی درخور توجه باشد، به زبانی که شاید لبخندی به لب بیاورد یا باعث انبساط خاطر شود، بیان شده است.
۲) اعتقاد دارم هر اثری باید خودش حرفش را بزند و نباید در مورد آن توضیح داد و مقدمهچینی کرد؛ اما خودم عامدانه در برخی موارد برخلاف این باور عمل کردهام! گاهی به این دلیل که به علت گذشت زمان، دریافت مطلب محتاج توضیح بوده و گاهی هم چون همینطوری احساس کردهام که کتابم خواندنیتر میشود. میدانید که سابقه چنین توهمهایی را دارم. خلاصه اینکه عدم پایبندی به این اعتقاد را تمام و کمال نشانتان دادهام.
۳) حتی تورق سریع و سرسری دیوان خواجه شیراز جناب حافظ هم هر خوانندهای را به این نتیجه میرساند که غزلهای حضرتش همه در یک سطح نیستند. پس الان توقع ندارید که تمام نوشتههای من در یک سطح، آن هم عالی، باشد؟ به نظرم چند تا به درد بخور هم توی آن پیدا شود کافی است. اصلاً مگر چقدر پول بابت این کتاب دادهاید که حالا انتظار دارید یک شاهکار ادبی مطالعه کنید؟ تازه، بیشترتان هم که امانت گرفتهاید و خیالتان هم راحت است که صاحب مال، اصراری به پس گرفتنش ندارد.
۴) برای اینکه خوانندگان غیر دندانپزشک (اعتماد به نفس را میبینید؟ فرض کردهام غیر از همکاران، کس دیگری هم سراغ این کتاب میآید) هم بتوانند استفاده لازم را از این کتاب ببرند و به اصطلاح مطلب را بگیرند، لازم بود اصطلاحات علمی و تخصصی و نیز اشارات و کنایههای به کار رفته را برایشان توضیح دهم.
از طرفی نمیخواستم ذهن همکاران که مخاطبان اصلی هستند حین خواندن آشفته شود. برای همین بدون اینکه این قبیل کلمات را در متن متمایز کنم، تمامی آنها را در انتهای کتاب در بخش واژهنامه معنی کردهام.
۵) همیشه اعتقاد داشتهام (و از قضا به این یکی کاملاً پایبند بودهام) که اگرچه مطلب انتقادی، رابطهای از نوع تنگاتنگ با نیش زدن دارد؛ این نیش به واقع باید اقتضای طبیعت باشد، نه از سر کین. یعنی نباید طوری نوشته شود که کسی را برنجاند و یا توهینآمیز و برخورنده باشد. سعی کردهام اینطور بنویسم، اما اگر به هر حال، به حکم قضات عادل، نه ادعای نازک نارنجیهایی که مطلب در مورد آنها نوشته شده، جایی به اشتباه از این روش عدول کردهام؛ همینجا جلوی چشم همه، پیشاپیش از ایشان عذرخواهی میکنم و اگر بعداً به خودم گله کنند، حتماً پساپس هم خواهم کرد.
۶) مرسوم است که نویسنده، دست پیش را بگیرد و با اعتقاد قلبی یا از سر تعارف بگوید که این اثر قطعاً خالی از اشکال نیست و خوشحال میشود که خوانندگان محترم نظراتشان را اعم از انتقاد و پیشنهاد با او در میان بگذارند. در این بند من هم دارم همین کار را میکنم. این هم نشانی بنده برای کسانی که منت میگذارند و برایم تره خرد میکنند: afsheenghannad@yahoo.com
۷) نکته هفتم صرفاً بری این نوشته میشود که تعداد نکات به عدد هفت برسد، والا حرف دیگری برای گفتن ندارم. بفرمایید مطلب بعد!
و این هم یکی دو نمونه از اشعار طنز قندانپزشکی :
مناجاتنامه
همکاران محترم صادقانه و از ته دل آمین بگویند و هیچ نگران نباشند. خداوند خود از خزانه غیبش روزی ما را خواهد رساند:
الهی از تو خواهم با دل و جان
نگردد کس اسیر درد دندان
مریضی از دهنها رخت بندد
مریض از سر خوشی دائم بخندد
جوان باشد و یا در سن پیری
نباشد حاجت او جرمگیری
پلاک از سطح دندانها به مسواک
شود با چند حرکت کاملاً پاک
نروید آفتی بر نسج نرمی
نگیرد درد با سردی و گرمی
دگر سطح زبان سوزش نیابد
پس از این هیچکس روکش نخواهد
بدون دردسر خیلی به سرعت
شود حل مشکلات فک و صورت
دهان باشد چو باغی نوشکفته
بدون هیچ دندان نهفته
همه دندانشان بر روی قوسی
که باشد بینیاز از ارتودنسی
نباشد هیچ پیری زار و نالان
گرفتار عذاب دست دندان
نخواهد پر شدن دندان شیری
ویا اِساِم به قصد پیشگیری
نگردد زرد و تیره هیچ دندان
که سازد گلرخان محتاج درمان
بساط ایمپلنت و پُست و روکش
شود جمع و فتد دیگش ز جوشش
عیان هرگز نگردد شاخک پالپ
نگیرد درد هرگز، دال یا شارپ
عصبها بعد از این مستور مانند
ز کشتن یا کشیدن دور مانند
خداوندا تو لطفی مقتضی کن
به کل پوسیدگی را منتفی کن
به فضل خویش با طرحی هدفمند
تو خنثی کن اسید حاصل از قند
خلاصه جمله عالم را شفا ده
خودت یارانه آن را به ما ده
شکرگزاری
نیندیشم که بیماری ندارم
خدا را شکر بیماری ندارم
رسد دستم به اطراف دهانم
اگرچه مال بسیاری ندارم
نه تنها نیستم معتاد الکل
به دست خویش سیگاری ندارم
نباشم روبرو با هیچ بنبست
به پیش چشم دیواری ندارم
اسیر خواب خرگوشی نگشتم
به جز چشمان بیداری ندارم
همه ناشکر و عصیانگر ولی من
دل نالان و بیزاری ندارم
به پاس این صفات و اینکه دیگر
درون جیب دیناری ندارم
خداوندا مریضی چند بفرست
که من اعصاب بیکاری ندارم!