گویند مرا چو زاد مادر
گویند مرا چو زاد مادر
در لاک خودم خزیدن آموخت
هر وقت صدای من در آمد
با توپ و تشر کپیدن آموخت
شب ها برِ ماهواره تا صبح
بیدار نشست و دیدن آموخت
یک شیشه ی شیر بیخ حلقم
جاداد و به من مکیدن آموخت
بنشاند مرا کنار قلیان
آداب خفن کشیدن آموخت
هر روز حدود هفت ساعت
چت کرد و به من چتیدن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
ننهاد و فقط شنیدن آموخت
دستم نگرفت و در خیابان
دنبال خودش دویدن آموخت
تا نق نزنم که خسته هستم
از دکه پفک خریدن آموخت
وقتی که پدر به خانه آمد
دعوا و به هم پریدن آموخت
هرچند که کند از تنم پوست
تا هستم و هست دارمش دوست