چندی است که من حال ندارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
افتاده به دارو سر و کارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
در رهگذر عمر به مقصد نرسیده
با «کفش» دریده
خارج شده از ریل قطارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
تنگ است مرا دست و دل و کار و جهان هم
هستم نگران هم
از چار جهت تحت فشارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
دکتر به برم آمد و تشخیص غلط داد
از وی نشد امداد
می کرد تصوّر که خمارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
گفتم موتور قلب من افتاده ز کار است
کارم همه زار است
از مغز گرفتند نوارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
بودم سرِ پا جان تو تا هفته ی ماضی
خندان لب و راضی
یکمرتبه در رفت زوارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
گه معده ورم کرده گهی عود پروستات
در چرخه ی آفات
شب رعشه بود، روز دوارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
می خواهم از این خانه به صحرا بگریزم
تنها بگریزم
مسدود بود راه فرارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
مویی که به سر بود مرا همچو شبق، ریخت
همراه عرق ریخت
اکنون چو بز گر به حصارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
چون لشکر چنگیز مغول حمله ور آمد
بیدادگر آمد
ماتم ز یمین، غم ز یسارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
این چرخ فلک بسته کمر تا که به دلخواه
یکدفعه و ناگاه
تاراج کند دارو ندارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
دیروز ز سر برده کلاه من و امروز
این فاتح پیروز
خواهد به در آورد اِزارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
فرزند ز یک جانب و داماد ز یکسو
با ورورجادو (!)
قبراق نشستند کنارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
آن کرده سفارش که برایم کفن آرند
بُرد از یمن آرند
وین در عقب سنگ مزارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
هر چند که دل در گرو مهر عیال است
(گفتیم و محال است!!)
بر غرغر وی نیز دچارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
دارند محبت همه فامیل گرامی
چون کوفی و شامی
خجلت زده ی این کس و کارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
«شاطر» به تمنای تو این نامه فرستاد
با خاطر ناشاد
ای برده ز کف صبر و قرارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری