ای لب تو زولبیا، گونه ی تو بامیه
زلف تو در قبرس وُ روسری ات روسیه
قدّ تو سرو الف، قامت تو منعطف
قاف تو حد یَقِف، واو قدت حالیه
بی تو بلای جهان! نیست کسی در امان
دوریِ تو شوکران، داشتنت حاشیه!
شام به هر جا روم، قُل قُل قلیان بپاست
خیرِ سرِ دوری ات، خلق ندارد ریه
طالع تو «بهمنی» شاعر تو «منزوی»
خال تو حرف رَوی، کنج لبت قافیه
بعدِ تو هر قدر هم، سعی نمودم نشد
خاک به ترکیب من! عشق نشد تجزیه
ربط ندارد به تو، لیک پس از رفتنت
رابطه ی ما خراب- تر شده با ترکیه
تشنه مرا می کُشی، شانس نداریم که
در رمضان هم نشد، تا دوبرابر دیه
ای دم افطار ما با رطب تو قرین!
باز کنم روزه را، ظرف ای کی ثانیه؟