یاد آن روزی که ما هم لقمه نانی داشتیم
تا همین یک لقمه با ما بود، جانی داشتیم
بر سنایچی دست ما هم میرسید و میزدیم
یا برای فعل مستهجن مکانی داشتیم
گاهگاهی لرزهای هم بر کمر میریختیم
شب به شب با ساقی مجلس تبانی داشتیم
او به ناز و ما سراپا اشتیاقش میشدیم
هی به چشمکها اشارات نهانی داشتیم
در جوانی مثل سعدی حال و حول و ماجرا
آنچنان که افتد و خود نیز دانی داشتیم
گشت ارشادی نبود و محتسب ارجی نداشت
بی سر خر، چشم بر ابرو کمانی داشتیم
بیغم و غصه کنار چشمهای که آب داشت
با دل و دلبر سخنهای نهانی داشتیم
خنده بر لب، جیبها پُر، قر همیشه بر کمر
شادی و خوشحالی؟... آری، یک زمانی داشتیم
واعظان هی وعدهٔ جنّت نمیدادند و ما
از بهشت اینجا برای خود نشانی داشتیم
در عزا داریم عنوان جهانی، آن زمان
در صفا و حال عنوان جهانی داشتیم
پیش چشممان شبیه قصه و افسانه است
روزهایی که همه پیش از گرانی داشتیم