«نابرده رنج گنج میسر نمیشود»
«مزدآن گرفتجان برادر که کار کرد»
مثل برادرم که پس از اخذ دکترا
پیکانِ نو خرید و مسافر سوار کرد
شاعر پس ازگرفتن لیسانس ِ برق رفت
در مجتمع مغازه ی بوتیک اجار!! کرد
قصاب شهرمان که بسی رنج برده
تا خرهای ماده و نر ده را شکار کرد
گشتم نگرد آخر هر رنج٫ گنج نیست
باید به جای رنج کشیدن قمار کرد
تحمیل هشت سال دفاع مقدس است
آن خدمتی که دولتِ خدمت گذار کرد
باید که پول را به تومن!! در بیاوری
خرجش به نرخ درهم و پوند و دلار کرد
از دست پادشاه شکایت کجا کنیم؟؟
پروردگار را به خدا واگذار کرد؟؟
"هی فکر میکنم ... و به جایی نمیرسم"
هی فکر پشت فکر که باید چه کار کرد
گاهی به حال خویش و به این شانس و سرنوشت
باید که فحش خواهر و مادر نثار کرد
سرما دلیل هجرت مرغ مهاجر است
باید در این کرانه نماند و فرار کرد
شاعر دلش گرفته، بیا تا سفر کنیم
برزین دلش دوباره هوای قطار کرد