مرد تردستی از آن تردست ها
از بخارا آمد این جا،شهر ما
تا بخواهی اهل فن ،صاحبٔ هنر
مثل "کاپرفیلد" حتی خوب تر
مثل "کاپرفیلد" حتی خوب تر
در کلاهش جوجه اردک غیب کرد
هر که آمد یک نگاهی کرد و رفت
پوز خندی بر لبش آورد و رفت
قلب آن تر دست بدجوری شکست
پیرمردی گفت :"کارت مسخره ست"
ما از این بالا ترش را دیده ایم
بهترش را در همین جا دیده ایم
شعبده بازی دکل را غیب کرد
آن یکی کوه و کُتل را غیب کرد
پول نفت این جا و آن جا غیب شد
کل بیت المال حتی غیب شد
مال بی صاحب که پیدا کرده اند
عرض یک ثانیه غیبش کرده اند
این که چیزی نیست با نوعی متد
جنگلی در روز روشن نیست شد
اردکی را غیب کردی این جلو
فکر کردی می تَرَکانی یه هو
چشم ما از شعبده بازی پر است
پس نمان این جا که نانت آجر است