چند وقتی میشود کو ترک گفتی خانه را
تا بگیری حقِّ ما و میهن و کاشانه را
راستش را گر بخواهی هشت سالی میشود
من ندیدم این تلاش سختِ بیباکانه را
آن قَدَر بالا و پایین میروی در آن هتل
مرگ من بِپّا کمردردت نگیرد شانه را
ژستهایت کشته ما را، شیک میپوشی بسی
ریش را هم میزنی! ای جان! به غیر از چانه را
فیس بوکت را که تِرکاندی و حتی در هوا
تا به بِستَر هم کشاندی در بغل رایانه را
گفته ای صد بار با اشتون که ای نابخردَک
بُمبِمان کو؟ بیخیالی طِی کن این افسانه را
هر چه میخواهی بگو و هر چه میدانی بکن
جز همانهایی که میگیرد زِ ما یارانه را
حال هم گویی موفق گشتهای، ایول وزیر
پس بیا و گوش کن این نکته رندانه را
'آن ژنو را ول نکن، اصلا بمان و زن بگیر
بیخیال این طرف، راضی نمایم خانه را
تا ابد مدیون من باشی اگر تعارف کنی
پارتی داری، طبیعی کن همین یک دانه را
گر که بدخواهی! نوشت یا گفت چیزی، چیزکی
هم دعا کن، هم ببخشا آدم دیوانه را
گر که باهم متحد باشیم این شش تا که هیچ
ششصد اَر باشد به زانو افکنی بیگانه را
بر خلاف آنچه در «قانون» سروده «مرعشی»
بی «جدال زرگری» آباد کن ویرانه را
از خدا و از شما حَقّا تشکر میکنم
کی توانم من بهجا آرم دَمی شکرانه را