شب یلدا که رفتم سوی خانه
گرفتم پرتقال و هندوانه
خیار و سیب و شیرینی و آجیل
دو تا جعبه انار دانه دانه
گز و خربوزه و پشمک که دارم
ز هر یک خاطراتی جاودانه
شب یلدا بوَد یا شام یغما
و ی هنگام اجرای ترانه
به گوشم می رسد از دور و نزدیک
نوای دلکش چنگ و چغانه
پس از صرف طعام و چای و میوه
تقاضا کردم از عمّه سمانه
که از عهد کهن با ما بگوید
هم از رسم و رسوم آن زمانه
چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم
پس از ایشان مرا گل کرد چانه
نمی دانم چرا یک دفعه نام
'جنیفر لوپز' آمد در میانه
عیالم گفت:خواهان منی تو
و یا خواهان آن مست چمانه؟
به او با شور و شوق و خنده گفتم
عزیزم با اجازه، هر دُوانه!!
نمی دانی چه بلوایی به پا شد
از آن گفتار پاک و صادقانه
به خود گفتم که'بانی' این تو بودی
که دست همسرت دادی بهانه
خلاصه آنچنان آشوب گردید
که از ترسم برون رفتم ز خانه
ز پشت در زدم فریاد و گفتم:
'مدونا' هم کنارش، هر سه وانه!!
و آن شب در به روی من نشد باز
شدم چون مرغ دور از آشیانه
شب جمعه برای او نوشتم
ندامت نامه، امّا محرمانه
نمی دانم پس از آن نامه دیگر
عیالم کینه با من دارد یا نه
ولی بگذاربا صد بار تکرار-
بگویم آخرین حرفم همانه!!