یوســف خوشمــزه!
یوسف:
.
یادت نرود خدای قهارم را
یادت نرود مسیر افکارم را
گفتیم قرارمان فقط پیرهن است
بانو نکند یه وقت شلوارم را...!
زلیخا:
.
این یوسف خوشمزه که در چاه افتاد
یک راست درون خانه ی شاه افتاد
تصمیـم نداشـتم که او را... امـا...!
تا دیدمش آب از دهنم راه افتاد!