چایی نامه
همدم بزم شاعران ،چایی÷
رونق افزای هرمکان، چایی
جای شام و نهار و صبحانه
استکان پشت استکان،چایی
نشود قوری از سماور دور
حاصل ضرب این و آن، چایی
بارها خورده ایم جای "می"
با کمی طعم زعفران، چایی
قوت و یاقوت هر هنرمندی
باده ی ناب ارغوان، چایی
لذت زندگی فقط این است:
پک به سیگار و همزمان...چایی!
(برخی ابیات اگر که ناجورند
هست منظور داستان، چایی!)
مصرف بی رویه اش درشب
دارد اما کمی زیان، چایی!
قهوه چی گفت: چای یا قهوه؟
گفتمش لطف کن همان چایی
هر چه لبریزتر طلایی تر
روح بخش لب و زبان،چایی
من خودم دیده ام که در فیلمی
می خورد شخص "استفان" چایی!
در همان فیلم خارجی ، پیری
می خورد با زنی جوان! چایی
تازه حتی "بلال" هم می خورد
موقع گفتن اذان ، چایی!
پسری خاندان او گم شد
شاید او خورده با بدان، چایی
گفته رعیت عجیب می چسبد
روز و شب زیر بار خان،چایی
پول چایی دوای هر درد است
مرهم درد سازمان....چایی
مرده را زنده می کند گاهی
پای پرونده ی فلان...چایی
تویی آب حیات و قوت جان
به فدای تو جسم و جان، چایی
زن من هم به جای مهریه اش
بسته پیمان ترکمان چایی!!