نقیضه از روی دست حافظ
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به ناگه ترک همشهری به هم ریزد بخارا را
برو ای ترک شیرازی پی کار خودت چونکه
همینک ترک همشهری به دست آورده دلها را
اگر بازت ببیند بر سر هر کوچه و برزن
به تیغی برزند آخر سر و گردن ، تن و پا را
بگو ای ترک شیرازی مگر من مغز خر خوردم
زن خود ول کنم بر تو بخشم روح و اجزا را؟
ببین کین ترک همشهری به ناز و عشوه ای اندک
به افسونی کشاند هم من و هم کل دنیا را
عمل کن خال هندویت، جمالت را دماغت را
عمل کردن شده عادت همه ترکان زیبا را