ما شوهرانِ جام بلا سرکشیده ایم
نان آوران دیر به منزل رسیده ایم
از صبح ازدواج، مرتب؛ نه پاره وقت
تا بوق سگ برای مخارج دویده ایم
با دست پر به خانه رسیدن مرام ماست
تا بوده دوغ و میوه و مرغی خریده ایم
شب ها که درد قوزک پا حاد می شود
تا رختخوابمان به چه سختی خزیده ایم
قدهایمان رشید و خفن خوش قباره بود
دردا که زیر بار تورم لهیده ایم
فعلا اگرچه شیب تورم ملایم است
اما نفس نمانده و کلاً بریده ایم
در حد باجناق و برادر زنان خود
با هر فلاکتی شده بالا پریده ایم
اما دریغ و درد که از چشم همسران
چیزی شبیه قایقِ درگل چپیده ایم
از مادرانشان که فقط نیش خورده ایم
از خواهرانشان متلک ها شنیده ایم
“برما بسی کمان ملامت کشیده اند”
چون عاشقانه جام بلا سرکشیده ایم