سلامی می کنم بر آن که بالاست
عزیز جونمه، مشتیه، آقاست!
سلامی می کنم بر ربِ اعلم
نشد قسمت بگیرم دختِ عمه ام
به نام آنکه خاطر خواه داره
درون قلب ما شاه راه داره
به نام آنکه خیلی کار درسته
همیشه بر می داره بارِ غصه
شنیدم اومده تا عمقِ گردن
آدم خوبا می خوان دورش بگردن
کسی در عالم از او گُنده تر نیست
نه در کوه و نه در دریا، نه در پیست!
همیشه خنده رو لبهای عرشش
خودش تنها شده آقای بخشش
خوش اخلاق و عزیز و مهربونه
مداوم دست او رو شونمونه
به من داده همینجا کسب و پیشه
خودش می دونه نمرم شصت و شیشه
هوار از دست مردی داره فریاد
که نعمتهاتو فرتی داده بر باد!
فراوان شکر و تقدیر از تو دارم
به جای خر نمودی ما رو آدم!