گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
من ماندهام اینجا که حلال است، حرام است؟
با این که به فتوای دل اشکال ندارد
گر یار پسندید ترا کار تمام است
در مذهب ما باده حلال است، ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است
شد قافیه تکرار ولی مسئلهی نیست
چون شاعر این بیت طرفدار نظام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
لب دارد و گه گاه لبش بر لب جام است
بعضاً که شلوغ است سرش نیز نداند
از آن همه مستیش کدامش ز کدام است
این ماه شب چاردهم در شب مهتاب
یا آن که، همسایه ما در لب بام است
ابیات به هم ریخت، مضامین همه گم شد
شعرم پس از این بیت، غزل نیست، درام است
در مجلس اگر جای خودت را نشناسی
تنها هنرت وصل قعودی به قیام است
مخصوص خواص است اگر صدر مجالس
پر واضح و پیداست کجا سهم عوام است
از جنس مضامین نخستین دو سه بیتی
مانده است، بخوانم، بروم، ختم کلام است
پرسید طبیبم که پس از رفتن یارت
وضع تو اعم از بد و از خوب کدام است
از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم
گفتم که دلم سوخت، نفهمید کجام است
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
چون شعر مرا دید که دارای پیام است