شاخنامه
پی افکندم از نظم کوخی چرند
که از باد و باران بیابد گزند
نه از باد و باران که با چند فوت
بپاشد همه تار و پودش سه سوت
بله! «شاخنامه» درآمد برون
پس از اینهمه درگذشت قرون
«یکی داستان است پر آب چشم»
که در نزد آن فیلم هندی است پشم
بگویم برایت یکی داستان
که مانند آننیستش در جهان
ز رستم بگویم چنان این کرت
که ریزد به یکباره کرک و پرت
نه آن مایه جنگاوری را بجوی
نه بر لشکری مهتری را بگوی
نه در جنگ دیوان شتابنده بود
نه لاتی برِ یک تنابنده بود
یکی رستم بیسلاح و خطر
گرفتار درمان دیسک کمر
دمی آرتروز و دمی درد پا
ز قطر شکم در فغان و عزا
ز طاسی و چربی خون بس دژم
شده شیر بییال و دمب و شکم...