خبر آمد که یک روز بهاری گاومان زایید
پس از سی سال و اندی بدبیاری گاومان زایید
شنیدم بچه همسایه ام از گشنگی جان داد
میان درد و رنج و آه و زاری گاومان زایید
همه خوابیده بودیم و صدای ناله ای آمد
که برخیزید از پای بخاری گاومان زایید
سراسیمه عمو محمود آمد از ده بالا:
برادرجان! کجایی؟ پشت گاری گاومان زایید
بیا که هشت سال از عمر ما بیهوده ضایع شد
و با زور گروهای فشاری گاومان زایید
نه از مرد کهن بود و نه کار گاوهای نر
که با عوعو ی سگ های شکاری گاومان زایید
تمام گاوها در حین حمل بار می زایند
ولی برعکس، قبل از بارداری گاومان زایید
کجا می آیی ای گوساله؟ دنیا جای خوبی نیست
همه غر می زنند از شرمساری گاومان زایید
تمام مردم آبادی ما خوب می دانند
که زیر سایه همسایه داری گاومان زایید
یکی می گفت خوشحالم، به این گوساله می بالم
که بعد از سال ها چشم انتظاری گاومان زایید
یکی می زد، یکی همراه او خود را تکان می داد
یکی می خواند با سبک یساری، گاومان زایید
کی می گفت یک میلیون برای بچه می گیرم
که در پایان روز سرشماری گاومان زایید
یکی با طعنه می گفت از کمال همنشینی هاست
که با احساس حس همجواری گاومان زایید
تمام مرد و زن های جوان و پیر نالیدند:
چرا در اوج تحریم ونداری گاومان زایید؟
خلاصه تا در آرد یاور ما آن کلیدش را
یکی فرمود: حاجی در نیاری! گاومان زایید!