اخلاص عمل
خیری در شهر خود مسجد بساخت
نزد او بهلول رفت بهر شناخت
گو به من نیت چه داری زین عمل
ساختی مسجد چرا در این محل
بهر شهرت ساختی و افتخار
یا به دست آری رضای کردگار
در جوابش گفت مقصودم خداست
هر چه غیر از این کنم بی شک خطاست
رفت بهلول و به دیوارش نوشت
نام خود را روی آن دیوار وخشت
مرد خیر وقت مسجد آمدن
آن نوشته دید و لرزان شد به تن
زود شد با مردمان در گفتگو
این بنای دست من باشد نه او
بعد از آن بهلول او را دید و گفت
با ریا اعمال تو گردیده جفت
نیم بهر حق شد ونیمی هوا
شرک اندر کار حق نبود روا
کار با اخلاص محبوب خداست
بدترین اعمال کار با ریاست