خبر رسید که یک دزد ناقلا دیشب
دو قطعه فرش ز اموال ما به یغما برد
بدون آن که دهد پول یا چکی بکشد
متاع مورد درخواست را ، مهیـا برد
چگونه از سر دیوار رفت ؟ خود داند
و یا چطور ، ز دیوار ، فرش بالا برد!
خداش خیر دهد ، دزد خیر مندی بود
به زحمت آمد و یک جفت فرش تنها برد
اگر به خانه ی خود برد و زیر پا انداخت
بر او حلال ، که حلاّل یک معما برد
اگر نیاز به آن فرش داشت ، چاره نداشت
چرا دهید به او ناسزا که بیجا برد
برای خانه ، پی فرش تازه ای می گشت
چو دید خانه ی ما فرش دارد از ما برد
به بنده ربط ندارد چگونه آمد و رفت
ولی همین که ازین دام جست زیبا برد
به فرش فکر مکن ، حال دزد را دریاب
نه دزد زاد ز مادر ، نه ارث ِ بابا برد
ببین مسیر خطا را به او چه کس آموخت
چگونـه راه بـه ژرفـای تیـرگی هـا بـرد
بنای ِ فطرت انسان نهاده بر پاکیست
به تیرگی ، دل پاکیزه با چه سودا برد
دلیل دزدی او هر چه هست پیدا نیست
به سادگی نتوان پی به این معما برد
هر آن چه یافت از این روزگار رعنا یافت
هر آنچه برد ازین عصر بی مسما برد !
دعـا کنیم کـه بیمـاریش عـلاج شود
که در معالجه ی فرش ، درد سر ها برد