هرچه از دوست می رسد نیکوست
عامداً دوست، کنده از من پوست
هرچه از دوست می رسد نیکوست!
در اداره زده است زیرآبم
این هم از لطف بی نهایت اوست
و به روی خودش نمی آرَد
نکته اینجاست؛ واقعا پُرروست
رازهایی شبیهِ رازِ بقا
در اشاراتِ چشم و آن اَبروست
می کند سخت دوری از اسراف
می خورد هندوانه را با پوست
گاه، آرام مثل یک برّه
گاه، سرکش،خشن، و عربده جوست
گرچه دایناسوریست در باطن
ظاهراً مثل بچهٔ آهوست
خوب و بد پیش او ندارد فرق
اسب در چشم او همان یابوست
باز زد خنجری به من از پشت
هرچه از دوست می رسد نیکوست!