بارِ دیگر شد محرم؛ سیر نذری میخوریم
یاعلیگویان و با تکبیر؛ نذری میخوریم
کلِّ ایّامِ دهه در صبح و ظهر و عصر و شب
قیمه و مرغ و حلیم و شیر؛ نذری میخوریم
سر به سوی آسمان و اشکِ غم بر دیدگان
دست بر تهدیگِ دندانگیر؛ نذری میخوریم
خاله صغرا، عمّه کبری، حاج حسین و کل رضا
هر که نذری داد، بیتوفیر؛ نذری میخوریم
گرچه برخی با ریا، هر روز نذری میدهند
ما ولی باعشق و بی تزویر؛ نذری میخوریم
هرکجایِ شهر بویِ قیمه آید بر مشام
میپریم آنجا به سانِ تیر؛ نذری میخوریم
پولدار و بینوا، لائیک و دزد و پارسا
مرد و زن خرد و جوان و پیر؛ نذری میخوریم
بین جمعیّت به زیر ضربههایِ دست و پا
بیهراس از ضربۀ کفگیر نذری میخوریم
صبح تاسوعا سپیده دم، همه پایِ حلیم
ظهرِ تاسوعا ولیکن دیر؛ نذری میخوریم
شام عاشورا پس از آتش زدن بر خیمهها
ظهر بعد از ضربۀ شمشیر؛ نذری میخوریم
سنتِ نذری، اجابت بر نیاز و خواهش است
در پیِ تغییر در تقدیر؛ نذری میخوریم