ما که در صف از فشار همدگر زائیدهایم
صبحها تا شام و شبها تا سحر زائیدهایم
از فشار جمعِ مردم بارها با حال زار
در کنار دکّهی «مشتی صفر» زائیدهایم
گاه بعضی را میان همدگر زایاندهایم
گاه ما هم در صفی، جایی دگر زائیدهایم
زیرکی میگفت: آنطوری که من کردم حساب
از زن اکبرچاخان هم بیشتر زائیدهایم
چونکه او هرسال میزاید یکی کودک، ولی
ما همین امسال، صد کاکلبهسر زائیدهایم
در همین تهران هزاران بار فارغ گشتهایم
غیر از آن طفلان که شاید در سفر زائیدهایم
دوش با من تازهکاری در صف سیگار گفت:
بسکه میکوبندمان، از پشت سر زائیدهایم
گفتمش: عیبی ندارد ای برادر زانکه ما
پیش از اینها در صف قند و شکر زائیدهایم
دیگران در بخشهای زایمان زائیدهاند
لیک ما در بین مردم، پشت در زائیدهایم
اندرین آشوب و غوغا، جنس کودک شرط نیست
ای که میپرسی که دختر یا پسر زائیدهایم؟
الغرض امروزه دیگر کار ما زائیدن است
گوش شیطان کر، فقط بیدردسر زائیدهایم