یکی از بزرگان این روزگار
خود و خاندانش همه روزهخوار
شنیدم که میگفت در محفلی
میان عزیزان صاحبدلی
من از روزهداری نیام رویزرد
غم روزهخواران رُخَم زرد کرد
مرا باشد از روزهخواران خبر
کز ایشان چگونه درآید پدر
و در ماه روزه چهها می کشند
چه زهری بجای غذا میچشند
زبان و دهان بسته،خشکیده حلق
هراسان در انظار،از طعن خلق
نه جایی کز آبی گلو تر کنند
نه کنجی، نه خاکی که بر سر کنند
خصوصا کسانی که سیگاریاند
به دنبال حتی یک انباریاند
که پوشیده از مردمِ عیبجو
فرستند دودی به حلق و گلو
چو بینی یکی روزهخواری به پیش
مشو غرّه بر روزهداری خویش
به جان خودم حال صد روزهدار
نباشد همانند یک روزهخوار
از این رو سَزَد تا به ماه صیام
گزاریم بر روزه خوار احترام